- تخت نشین
- پادشاهی که دارای تخت و تاج باشد
معنی تخت نشین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر تخت نشاننده پادشاه امیر نشان بخشنده تخت
تخت شدن یاتخت گشتن تریاک. پر نشاه شدن تریاک
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
ته ظرف نشیننده
((~. نِ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست، آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است